نویسنده و بازیگر فیلم «آهو»: قصه تنهایی انسان معاصر را روایت کردیم
تاریخ انتشار: ۱۲ آبان ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۰۱۷۸۰۴
سپیده آرمان، نویسنده و بازیگر فیلم سینمایی «آهو» که این روزها در سینماهای کشور اکران شده معتقد است این فیلم قصه تنهایی انسان معاصر را روایت میکند. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم؛ فیلم سینمایی آهو به کارگردانی و نویسندگی هوشنگ گلمکانی و سپیده آرمان و تهیهکنندگی جواد نوروزبیگی محصول سال 1399 است که از چهارشنبه سوم آبانماه به اکران سینماهای کشور رسیدهاست.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سپیده آرمان با اشاره به گذار از روزنامه نگاری به بازیگری گفت: بازیگری حرفه بسیار دشواری است و برای اینکه بتوان در آن موفق ظاهر شد نیاز به تمرکز دارد. من سالها در حوزه روزنامه نگاری و مجریگری فعالیت داشتم، اما زمانی که نقشه یک فیلم آهو را بازی کردم تصمیم گرفتم که برای ادامه حضور در فضای بازیگری، روزنامه نگاری و مجریگری را کنار بگذارم تا بتوانم روی بازیگری متمرکز شوم. بازیگری بزرگترین عشق زندگی من است فرصتی که زندگی در قالب انسانهای دیگر زمانهای متفاوت شرایط مختلف را فراهم میکند و به نظر من این بینظیرترین اتفاقی است که برای یک انسان در تجربه محدود زندگیش قابل رخ دادن است.
وی در خصوص چگونگی ایفای نقشش در فیلم آهو اظهار داشت: کاراکتر آهو از همان ابتدای نگارش در وجود من شکل گرفت و در شش ماه نگارش فیلمنامه من با آهو زندگی میکردم و انگار که خون او در رگهای من جاری بود. برای نزدیک شدن به نقش دختری که از افسردگی رنج میبرد و تالمات روحی بسیاری را به تنهایی به دوش میکشد باید با تداعی حالتهای مشابه، خود را به او نزدیک میکردم و این اتفاق نوعی افسردگی را در من ایجاد کرد که ماهها پس از پایان فیلمبرداری آهو نیز با آن دست و پنجه نرم میکردم. افسردگی آهو باعث شده بود که ریتم کندتری در تمام کنشها و واکنشهایش داشته باشد و به طبع من برای نزدیک شدن به این نقش باید ریتمم را کند میکردم و این کندی در تمام مولفههای حرکتی و رفتاری تسری مییافت.
به گفته بازیگر فیلم آهو؛ من باید خودم را به جای دختری میگذاشتم که عشقش گم شده و دختر از همه چیز بریده، چنین دختری چگونه حرف میزند؟ چگونه حرکت میکند؟ چگونه نگاه میکند؟ چگونه راه میرود؟ همه اینها باید مولفههای حرکتی و رفتاری پیدا میکردند و در نهایت این اتفاق به خلق کاراکتر آهو منتهی شد. در فلاش بکهایی از فیلم ما گذشته آهو را میبینیم در روزگاری که شاد بود و در کنار عشقش زندگی رویایی را سپری میکرد، در آن سکانسها من آن شادی گمشده را بازی میکردم دختری پر از شور و هیجان و عشق زمانی که سکانسهای فلش بک را در کنار سکانسهای زمان حال میگذاریم به این تغییر حال و هوای آهو در جریان گم شدن فرهاد پی میبریم.
فیلم نامه نویس آهو با اشاره آغاز علاقهاش به بازیگری افزود: من از همان روزهای مدرسه که در دورههای تئاتر مدرسه حضور داشتم و در همان سالهای دانشگاه که دورههای آموزش بازیگری را در جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران میگذراندم، رویای بازیگر شدن در ذهن داشتم، اما میدانستم که مسیر بازیگر شدن، مسیر دشواری است و تلاش و خواستن و در مسیر حرکت کردن به تنهایی به بازیگر شدن منتهی نمیشود. به نظر من هر اتفاقی در زمان خودش میافتد و زمانی که من قرار بود در این زندگیام بازیگر شوم سال 99 و فیلم آهو بود البته که پس از ساخت فیلم، 3 سال طول کشید تا فیلم بر پرده سینماها جای گیرد. سه سال سختی که من با بیکاری و خانه نشینی دست و پنجه نرم میکردم بهایی که فکر میکنم برای بازیگر ماندن باید پرداخت و امیدوارم پس از اکران آهو فرصت حضور مقابل دوربین کارگردانان کاربلد سینمای ایران را داشته باشم و بتوانم این تجربه زیست دلنشین را استمرار دهم.
وی با اشاره به نقش بازیگری مولف در کیفیت ایفای نقش تاکید کرد: بازیگر مولف به این دلیل که نقش ابتدا در ذهنش شکل میگیرد و بعد نگاشته میشود و پس از آن به اجرا در میآید نزدیکی بسیار بیشتری به کاراکتر دارد و این باعث میشود که مخاطب هم قرابت بیشتری نسبت به نقش آفرینی او داشته باشد. کار کارگردان با بازیگر مولف آسانتر از بازیگر معمولی است. به نظر من بازیگر مولف عمیقتر به نقش میرسد و میتواند این عمق را بهتر به تصویر بکشد.
بازیگر مولف به این دلیل که نقش ابتدا در ذهنش شکل میگیرد و بعد نگاشته میشود نزدیکی بیشتری به کاراکتر دارد و این باعث میشود که مخاطب هم قرابت بیشتری نسبت به نقش آفرینی او داشته باشد
بازیگر فیلم آهو در خصوص چگونگی حفظ راکورد حسی در بازی این نقش بیان کرد: غم عمیقی که در وجود آهو ریشه دوانده بود باید در تمام روزهای فیلمبرداری حفظ میشد و این کار آسانی نبود. من از زمان آغاز نگارش فیلمنامه تا پایان فیلمبرداری به اندازهای در شخصیت آهو تعمق کرده بودم که خود نیز مدتها اسیر افسردگی بودم و ماهها پس از پایان فیلمبرداری هم نتوانسته بودم خود را از پنجههای افسردگی که گلویم را می فشرد، نجات بدهم. بله تداوم راکورد حسی کار بسیار سختی است که من تمام تلاشم را کردم که از پسش بر بیایم و امیدوارم که این اتفاق افتاده باشد.
آرمان در مورد نگارش فیلمنامه و ساخت این فیلم خاطر نشان کرد: رشته تحصیلی من جامعهشناسی است و تحصیل در هر رشته دیدگاه و منظری به انسان میبخشد که پس از آن دنیا را از آن زاویه دید میبیند. من هم از این قاعده مستثنی نیستم و همین موضوع در تمام جوانب زندگی و حرفه من از همان سالهایی که در روزنامهنگاری فعالیت میکردم و پس از آن در حوزه مجریگری برنامههای گفتگو محور همراهم بود. در نگارش فیلمنامه آهو، آهو یک دختر مستقل که آوانگارد است و علیه قواعد جامعه مرد سالار میتازد و زندگی مستقل را بنیان میکند و بیتوجه به تفکر سایر افراد اجتماع نسبت به سبک زندگیاش مسیر خود را طی میکند. آهو از طبقه متوسط رو به بالای اجتماع است، دختری تحصیل کرده و هنرمند؛ فردی که در بخشی خاص از اجتماع که همانا متفکران و روشنفکران هستند رشد یافته و این تفاوت سبک زندگیش به همان عقبه باز میگردد. چنین دختری در جامعه ما شاید مشابهان و همسانان زیادی نداشته باشد اما خاصیت الگو شدن برای دختران جوان را دارد. اینکه به دختران جوان و نوجوان نشان بدهد که جنس دوم نیستند و بدون اتکا به مردان و خانواده میتوانند زندگی کنند و دیدگاه سنتی دیگر نمیتواند زنان را به یک نوع خاص از زندگی خانوادگی که در تضاد با حقوق شان است مجبور کند.
او در ادامه اضافه کرد: جامعه ما تغییر کرده و نقش زنان دیگر شبیه نقشی نیست که دهههای پیش داشتند. زنان در تمام عرصههای اجتماعی دانشگاهی و شغلی جایگاههای رفیعی را به خود اختصاص دادند و این موضوع باید در فیلمنامهها و فیلمهای ما هم مورد توجه قرار بگیرد و ما با زنهای موفقی روبرو بشویم که دیگر در قالبهای کلیشهای سنت نمیگنجند.
این بازیگر با بیان اینکه دختر قصه تمام مشتاقان خود را از خود میراند و تنهایی را انتخاب میکند میگوید: دختر پس از تجربه آن عشقی که به جدایی ختم شد، زندگی تنهایی را انتخاب میکند در واقع به خودش برمیگردد همان سیر تحولی که در کتابهای مولانا نیز اتفاق میافتد. اینکه حادثهای در زندگی ما را به خود میآورد و متوجه میشویم آن چیزی که یک عمر به دنبالش گشتهایم در درون خودمان است یک عمر بیرون از خودمان گشتیم و هیچ چیزی نیافتیم چون چیزی در بیرون از خودمان انتظارمان را نمیکشد و تنها چیزی که پاسخ همه دردها و نیازهای ماست بازگشت به درونمان است. او بعد از اتفاق گم شدن فرهاد وارد مسیر خودشناسی میشود و در این مسیر هر کسی را که به او نزدیک میشود پس میزند چون در آن تنهایی به چیزی رسیده است که در با هم بودنها نبود.
آرمان افزود: هر کسی نسخه زندگی خود را دارد اما در نهایت کسی که وارد مسیر خودشناسی میشود خواه ناخواه تنها شده و در تنهایی چیزی را کشف میکند که در هیچ با هم بودنی وجود ندارد. از طرفی آدمهایی که زندگی تنهایی را تجربه کردن به سختی میتوانند این سبک از زندگی را ترک کنند.
بازیگر فیلم آهو با اشاره به افول اخلاقیات در جامعه این روزها اضافه کرد: به نظرم این روند تحول و تبدیل شدن ارزشها به بیارزشی و بیارزشیها به ارزش در یک دهه اخیر اتفاق افتاده نتایج متعددی دارد که یکی از آنها همین رفتارهای به دور از اخلاق و تعهد در اغلب روابط امروزی است. در مدینه فاضله فیلم آهو، مردان عاشقانی پاک باز واقعی هستند. مردانی که با تمام وجود عاشق شدند و به قصد ماندن و ساختن رابطه دائمی آمدند. مردانی که معشوق را نه فقط به ظاهر که از عمق روحش میخواهند و تکلیفشان با خودشان روشن است، عاشقانی که عشق مهم ترین سر فصل زندگی شان است.
اکران فیلم جنگل پرتقال و آهو با حال و هوای پاییزیوی در پایان گفت: آهو از آن دسته از فیلمهاست که هر چقدر از زمان اکرانش بگذرد با دایره گستردهتری از مخاطبان ارتباط خواهد گرفت و بیشتر دیده خواهد شد. امیدوارم که مسیر برای ساخت فیلمهای عاشقانه شاعرانه و عمیق مهیا شود.
انتهای پیام/
منبع: تسنیم
کلیدواژه: اخبار اکران فیلم های سینمایی ایران نگارش فیلمنامه روزنامه نگاری بازیگر فیلم بازیگر مولف سپیده آرمان فیلم آهو
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۰۱۷۸۰۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت «ایران» از زندگی در باغچهبان
مثل «باغچهبانی» که از نگاه کردن و رسیدگی به تکتک درختان باغش سیر نمیشود و از به بار نشستن آنها حظ میکند، چشمهای او هم هر بار به سمت دانشآموزی سُر میخورد، میشکفد و غرق در شادی میشود.
به گزارش خبرگزاری ایمنا، سالهاست روی ویلچر نشسته و اما شانه به شانه دانشآموزانش راه میرود و به امید به بار نشستن تلاشهایش، درست مثل یک باغبان آنها را میپروراند. با خندههای «بیصدای» شأن میخندد و حرفهای ناگفتهشان را به خوبی میشنود و به آنها پاسخ میدهد.
«ایران جابری» حدود ۲۵ سالی است که هر روز به عشق دانشآموزانش مسیر خانه تا مدرسه را با ویلچر طی میکند تا به دبستان «باغچه بان» برسد؛ مدرسهای که نامش همه را یاد جبار باغچهبان که اولین مدرسه ناشنوایان ایران را راه اندازی
اتاق خبر صبا - نستوه - ویرایش خبرگزاری - نسخه ۷.۴.۷، ساخت ۲۰۲۳۰۷۰۱.
Informationخبر «روایت «ایران» از زندگی در باغچهبان (۷۴۹۶۳۶)» ذخیره شد
کرد، میاندازد.
در روزهایی که نام معلم بیش از هر زمان دیگری بر زبانهای جاری میشود، گروه ایمنا مسیر هشتاد کیلومتری را پیمود تا در سفر نیمروزهای به شهرضا، روایتگر زندگ ی «ایران جاوری» معلم دارای معلولیتی باشد که زندگی را موهبت خداوند به خود میداند، باشیم.
لبانش خندان و چشمانش پر از شور و عشق زندگی کردن بود، این را به وضوح میتوانستی ببینی، دلیلاش معلوم است، در طول تدریس، حضور بچهها، دنیای پاک و شیطنتهای خاصشان به او روحیه میدهد و هیچ چیز به اندازه موفقیت بچهها خوشحالش نمیکند، این معلم فداکار با وجود بیماری نادر «دیستروفی عضلانی پیشرونده» که از سالها قبل درگیر آن شده و ویلچرنشین است، باعشق و علاقه فراوان و انگیزه بسیار بالا هر روز سرکار خود حاضر شده و اوقات بسیار زیادی را برای خدمت به دانشآموزان معلول آموزشگاه باغچهبان شهرضا صرف میکند.
جاوری به سادگی شروع به معرفی خود میکند: در ششم بهمن ۱۳۵۱ در اصفهان به دنیا آمدم و از سن ۱۲ سالگی به تدریج دچار بیماری نادر «دیستروفی عضلانی پیشرونده» شدم، دیستروفی عضلانی به بیماری ژنتیکی بازمیگردد که موجب ضعف پیشرونده و تباهی عضلات اسکلتی بدن (یعنی همان عضلاتی که هنگام حرکت ارادی به کار میگیریم) میشود. در طول دوران تحصیل تا قبل از سن ۱۲ سالگی همواره در مدرسه به عنوان دونده و کوهنورد مشهور بودم و هیچیک از دانشآموزان پای رقابت با من را نداشتند، به طوری که یک روز با یکی از دانشآموزان کلاس پنجم با تعیین مسافتی توسط معلمان مسابقه دو برگزار شد و دوستم با گریه از معلم درخواست تعویض مرا داشت، چرا که میدانست برنده مسابقات هستم، بسیار خرسند بودم که در آن مسابقه برنده میشوم و رتبه کلاسام بالا میرود، هنگامی که سوت مسابقات نواخته شد هر دو شروع به دویدن کردیم، اما در میانه مسیر بدون هیچگونه اتفاقی، دیگر نتوانستم مسافت را طی کنم و نتایج مسابقات به نفع دوستم تمام شد، در مسیر بازگشت به منزل به دلیل شدت ناراحتی و استرس به زمین خوردم و شروع بیماریام هم از آنجا بود، افراد که به این بیمار مبتلا هستند بارها بر زمین خوردنها مکرر را تجربه میکنند، در دیسترفینوپاتیهای شدید، ضعف عضلانی به تدریج باعث ایجاد جمعشدگی و انحراف در ستون فقرات و دست و پا میشود و این تغییر شکلها حمل و نقل بیمار را مشکلتر میکند و شدت ضعف عضلانی بازهم افزایش مییابد.
او ادامه میدهد: در دوران تحصیل چه در مدرسه و دانشگاه با وجود اعتماد به نفس بالایم هیچ نگاه ترحمآمیزی به من نشد، همه اینها را مدیون خانوادهام هستم که با نوع تربیتشان مرا قوی بار آوردند، در طول دوران تحصیل همواره سعی داشتم از گوشهگیری پرهیز کنم، به همین خاطر رابطه خوبی با همکلاسیهایم برقرار کردم و دوستان زیادی دارم، برای کنار آمدن با این بیماری دوران بسیار سختی را گذراندم، چرا که همیشه خاطرات مسابقات دو و کوهنوردی یادآور روزهای خوش زندگیام بود، اما دیگر نمیتوانستم بدوم یا از کوه بالا بروم!
جاوری بیان میکند: از بچگی میخواستم معلم شوم و با گرفتن گچ در کنار تخته سیاه با دانشآموزان زندگی کنم و اکنون بدون اینکه احساس کنم بیمارم، زیباترین احساسات را نثار زیباترین گلهای باغچه علم و دانش میکنم، در سال ۷۰ در رشته علوم انسانی دیپلم گرفتم، همان سال در دانشگاه تهران قبول شدم و در رشته الهیات لیسانس گرفتم و تا پایان تحصیلات، به جز سختیهایی که برای بالا رفتن از پلههای دانشگاه متحمل شدم، مشکل خاصی نداشتم و تنها به دلیل وجود پلههای دانشکده، مجبور به استفاده از ویلچر شدم، اما بعد از گرفتن لیسانس، به دلیل تحصیل در رشته الهیات با گرایش تاریخ و تمدن ملل اسلامی باید در سازمان ارشاد و به تبع آن ادارات استخدام میشدیم با توجه به این رشته و علاقه شدیدی که به شغل معلمی داشتم، ابتدا به اداره ارشاد و کتابخانههای سطح شهر مراجعه کردم، اما من را نپذیرفتن و در ادامه برای پیدا کردن شغل هر هفته از سال ۷۴ تا ۷۹ به اداره آموزش و پرورش استان میرفتم، اما به علت شرایط بیماریام کاری که مناسب من باشد، پیدا نمیشد تا اینکه در این رفت و آمدها مکرر یکی از مسئولان آموزش و پرورش، حضور در مدارس استثنایی را پیشنهاد دادند.
این معلم پر تلاش میگوید: پس از روزها و سالها بالاخره در ششم اردبیهشت سال ۷۹ که به هیچ وجه نیروی از سوی آموزش و پرورش جذب نمیشد، به طور معجزه آسایی یک ابلاغیه هشت ساعت حقالتدریس در مدرسه استثنایی باغچهبان به عنوان معلم پرورشی صادر شد، با وجود وضعیتم مدیر مدرسه با خوبی استقبال کردند و حتی با خنده بدون اینکه حتی کوچکترین اشارهای به وضعیت جسمیام کند، مرا پذیرفت.
شعرخوانی دانشآموزان ناشنوا با استفاده از شیوههای ابتکاری و خلاقاین معلم پرورشی فداکار روزهای اولیه شروع دوران معلمیاش را اینگونه روایت میکند: مدرسه باغچهبان ویژه افراد ناشنوا، نابینا، کم توان ذهنی و چند معلولیتی بود، به دلیل تحصیل در رشته الهیات، هچگونه آشنایی با این محیط نداشتم، اما چون در دوران دانشگاه خط بریل را یکی از دوستان دوره تحصیل دانشگاهی آموخته بودم و به خط بریل برای او نامه مینوشتم تا حدودی به آن آشنا بودم، اما با حرکات ایما و اشاره دانشآموزان ناشنوا به هچوجه آشنایی نداشتم که با کمک همکاران و در کنار دانشآموزان طی دو هفته زبان اشاره را آموختم و سر کلاس درس رفتم.
او میافزاید: در طول تدریس، حضور بچهها، دنیای پاک و شیطنتهای خاصشان به من روحیه میداد و هیچ چیز به اندازه موفقیت بچهها خوشحالم نمیکرد، اگر خوشحال بودند از صمیم قلب برایشان خوشحال میشدم، از سال ۷۹ تا ۸۴ به عنوان معلم پرورشی حقالتدریس توانستم از سوی آموزش و پرورش استان عنوان معلم نمونه را کسب کردم و در دوران خدمتم ضمن یادگیری رشته کامپیوتر، فعالیتهای مورد نیاز مدرسه را انجام میدادم.
جاوری با اشاره به اینکه تلخ و شیرین کار با کودکان استثنایی زیاد است، میگوید: شیرینی لحظه سخن گفتن یک دانشآموز ناشنوا را با هیچ حس لذتبخش دیگری عوض نمیکنم، زیرا دنیای این کودکان خاص، بیریا و پر از صداقت است، این دانشآموزان با چشمان خود میشنوند و با دستان خود سخن میگویند، به همین دلیل سعی کردم با کمک آنها گروه سرودی را در مدرسه تشکیل دهم که باورش برای بعضی از افراد سخت بود، چرا که معتقدم این بچهها با چشمانشان میشنوند و با دستهایشان حرف میزنند؛ دنیای آنها آنقدر متفاوت است که فارغ از هیاهوی مردم این جهان به گفتوگو با هم مینشینند.
او معتقد است: هر صدایی برای خودش ارتعاش خاصی دارد و تمام استخوانهای بدن ما ارتعاش را درک و حس میکنند؛ چون گوش ما میشنود، ما یاد گرفتهایم که صداها را از طریق گوش بشنویم، اما افراد کمشنوا از طریق کل استخوانهای بدنشان قادر به در یافت ارتعاش صداها هستند، از اینرو گروه سرود ناشنوایان مدرسه باغچهبان استثنایی شهرضا را با استفاده از شیوههای ابتکاری و خلاق به جایگاهی برتر در سطح شهر رساندم.
این مربی توانا نحوه آموزش اجرای سرود و انتقال جان کلام به ناشنوایان و تشکیل گروهی سرودی موفق را این گونه بیان میکند: روزی که کنار تخته سیاه تدریس میکردم، احساس کردم بچهها لذتی از خواندن شعر نمیبرند و خیلی سعی کردم که احساس شعر را به بچهها انتقال دهم؛ اما نشد تا اینکه ریتم شعر را با اجرا و با کمک معلمان روی دستانم آوردم و چندین ماه آموزش اشعار به دانشآموزان را پیگیری کردم و وقتی بچهها اجرا داشتند، کسی باورش نمیشد که بتوانند محتوای شعر را این قدر زیبا و با احساس با دستانشان بیان کنند.
جاوری هدف از آموزش به این کودکان را وارد کردن آنها به جامعه عادی عنوان میکند و میگوید: معلمان آموزش و پرورش استثنایی، افرادی صبور، فداکار و با والدین هم در ارتباط هستند، مسئولیت عمده این معلمان، ارائه آموزش و تمرینهای درمانی به دانشآموز است.
جامعه معلولان شهرضا را راهاندازی کردم / آموزش زبان انگلیسی و عربی به دانشآموزان روشندلاو ادامه میدهد: بازه زمانی که وارد آموزش و پرورش نشده بودم از سال ۷۴ تا ۷۹ جامعه معلولان شهرضا را راهاندازی کردم و در این دوران به مرکز بهزستی شهرضا مراجعه میکردم که متوجه وجود اتاقهای بدون کارایی شدم و از مسئولان آن اداره درخواست کردم که یکی از اتاقها را برای تدریس زبان انگلیسی در اختیارم بگذارند، البته بعضی روزها عصرها در منزل خود بدون هیچ هزینهای مکالمه زبان انگلیسی و آموزش زبان عربی، قرآن به زبان انگلیسی را برای دانشآموزان نابینا انجام میدادم و تاکنون زبانآموزان نابینای زیادی را تربیت کردهام، همچنن سعی کردم در جذب دانش آموزان به مسائل دینی و آموزش احکام نماز و روزه بسیار خلاق عمل کنم تا دانشآموزان با اشتیاق بیشتری در این مسیر گام بردارند.
این معلم فداکار که در آستانه بیست و پنجمین سال خدمت در آموزش وپرورش به سر میبرد، همچنین نویسنده کتاب بازیهای بومی و محلی است که با استقبال زیاد جامعه فرهنگی و دانشآموزان مواجه شده و حکم قهرمانی در رشته ورزشی بوچیا را نیز در کارنامه فعالیتی خود دارد، میگوید: به واسطه معلولیتم و درک متقابل درد و رنجی که این دانشآموزان متحمل میشوند و عشق و علاقه به آنها، هر روز با انگیزه بیشتری بر سرکار خود حاضر میشوم.
جاوری که خوش خلقی و حسن رفتارش زبانزد همکاران، والدین و دانشآموزان است، در ادامه از دغدغه خود برای دانشآموزان استثنایی میگوید: آرزویم فراهم شدن امکانات کافی برای دانشآموزان کم توان ذهنی و معلول است و دوست دارم شرایط کاری برای آینده آنها فراهم شود، همچنین به مدارس فنی و حرفهای مختص آنها نیاز داریم، چرا که باید در آینده استقلال پیدا کنند، دغدغه آینده آنها بزرگترین نگرانی ما و خانوادههایشان است و البته با توجه به نیازی که در آنها دیده میشود، شرایط گفتار و درمان برای آنها فراهم شود.
او میافزاید: گاهی برخی خانوادهها خسته و ناامید میشوند و صبر و تحملشان کم میشود، بنابراین براساس نیاز هر ماه جلسهای با خانواده آنها میگذاریم و سعی میکنیم با تک تک خانوادهها صحبت و به نوعی تزریق روحیه کنیم، البته راهکارهایی را پیش پای خانوادهها میگذاریم و با توجه به اینکه به اخلاق این کودکان به خوبی آگاهیم، سعی میکنیم بهترین راه حل را به آنها پیشنهاد کنیم و به آنها میگوئیم که این کودکان با دیگران هیچ فرقی ندارند و تنها پیشرفت کاریشان کمی کند است و در هر جلسه با پیشرفتهایی که از کودکان به آنها نمایش میدهیم، امید به آینده در دل خانوادهها جانی دوباره میگیرد.
این معلم ایثارگر در پایان، بدون احساس خستگی از ۲۵ سال تلاش در راه تعلیم و تربیت کودکان ناشنوا میگوید: من عاشق کارم هستم و هیچ وقت نشده که بعد از ساعتها کار احساس خستگی کنم، برای من کار با این بچهها خود زندگی است که با هر کلمه جدیدی که بچهها یاد میگیرند، دریچهای تازه از امید به رویم باز میشود، بهترین صدا برا من، صدای کودکان ناشنوایی است که میکوشند تا به همه بگویند شنواترین هستند، بهترین تصویر برای من تصویری است که کودکان نابینا با آن خدا را وصف میکنند.
کلام آخر باغبان مهربان باغچهبان که با بغضی در گلو و اشک بر زبان جاری میشود: دغدغهام آینده کودکان باغچهبان است که روزها و ماهها را در کنارشان گذراندم، همیشه به فردای آنها میاندیشم، مهم است که نگاهی ویژهتر به آنها داشته باشیم و خودمان را جای والدین این کودکان قرار دهیم، چرا که آنها هم فرزندان همین آب و خاک هستند و نیاز به رشد دارند، پس هر آنچه را که برای کودکان عادی خواستهایم و فراهم کردهایم، را باید برای کودکان با نیازهای ویژه هم فراهم شود تا شاهد پیشرفت چشمگیر آنها نیز باشیم.
گزیدهای از همراهی یک روزه ایمنا با ایران جاوری را میتوانید در اینجا مشاهده کنید.
کد خبر 749636